1. شخصيتشناسي(تبارشناسي)
يكي از همسران محترمه و بزرگوار حرم اميرالمؤمنين، علي بن ابيطالبA به نام فاطمه، مشهور به «امّالبنين» است. نام پدر او «خالد بن ربيعه كلابيه»[1] ميباشد و نام مادرش را برخي «شمامه» و بعضي «ليلي» گفتهاند.[2]
به گواهي تاريخ، پدران امّالبنين و داييهاي او در دوران پيش از اسلام، در رديف دليران عرب محسوب ميشدند و از شجاعت و دليري بهرهي بسيار داشتهاند. چنانكه حكايت شده، «عامر» جدّ مادري او، دلاوري بيهمتا بود كه در جنگها فقط با نيزه و سنان به دشمن حمله ميكرد و چون هيچ كس در برابر ضربات نيزهي او تاب مقاومت نداشت، از اين رو نيزهپراني و جنگ با نيزهاش زبانزد خاص و عام بود.[3] «عامر بن مالك» يكي ديگر از نياكان امّالبنين است كه به سبب شجاعت و بازي گرفتن سرنيزهها، به «ملاعب الاسنّه» مشهور شد.[4]
«طفيل» برادر عامر، نيز از جمله شجاعان عصر خويش بود و تمامي جنگجويان به قدرت بازو و مهارت در شمشيرزنياش اعتراف داشتند.[5]
شاعراني چون «لبيد»، شاعر مشهور عرب، دايي امّالبنين ميباشد.[6]
بدينگونه امّالبنين دختري از اين طايفه بود و در خانوادهاي پرورش يافته بود كه مردان آن به شجاعت و سخاوت معروف، و از علم و معرفت بهرهي كافي داشتند.[7]
امّالبنين زني سخنور و بهرهمند از شعر بود كه آن را از پدران و نياكان خود به ارث برده بود.[8] تاريخ ولادت امّالبنين در هيچ يك از منابع تاريخي ذكر نشده است.
^^^
1-1) ازدواج امام عليA با امّالبنين$
گروهي از مورخين برآنند كه اميرالمؤمنينA با امّالبنين$ دختر «حزام عامريه»، پس از وفات حضرت زهرا$ ازدواج نمود و دستهاي ديگر ميگويند كه اين امر پس از ازدواج حضرتش با امامه بوده است. اما مسلّم است كه اين ازدواج پس از وفات صدّيقهي كبري$ انجام پذيرفته است، زيرا تا زماني كه فاطمهي زهراA در قيد حيات بود، اميرالمؤمنينA به احترام و تكريم حضرت زهرا$، با زن ديگري ازدواج نكرد.[9]
^^^
2-1) ماجراي خواستگاري از امّالبنين
پس از وفات بزرگ بانوي عالم، حضرت زهراي مرضيه$، روزي عليA برادرش عقيل بن ابيطالب را كه از عالمان انساب عرب بود، فراخواند و از او خواست تا برايش همسري برگزيند كه از نسل دلاوران باشد، تا پسري دلير به عرصهي وجود برساند كه سالار شهيدان، حسين بن عليA را در كربلا ياري كند.[10]
عقيل، بانو امّالبنين را كه از خاندان بنيكلاب و در شجاعت بيمانند بود، براي حضرت عليA انتخاب كرد.[11]
وقتي عقيل به خواستگاري امّالبنين رفت، خانوادهي حزم بسيار خوشحال شدند و با افتخار تمام از وي استقبال كردند، اما با اين حال، با كمال ادب از عقيل مهلت خواستند تا در اين مورد از مادر دختر و خود دختر نظرخواهي كند.[12] چون مادران روحيات دختر خود را بهتر ميشناسند و در اين امر بهترين فرد ميباشند. همچنين بايد به نظر دختر در امر ازدواج توجه شود، چرا كه پايداري زندگي در گرو رضايت قلبي دختر ميباشد.
^^^
3-1) رؤياي شگفت
زماني كه پدر ام البنين نزد همسر و دخترش بازگشت تا نظر آنها را جويا شود، متوجه شد كه دخترش خوابي را كه شب گذشته ديده بود براي مادرش تعريف ميكند.
«مادرجان! خواب ديدم در باغ سرسبزي نشستهام. نهرهاي روان و ميوههاي بسيار در آنجا وجود داشت و ماه و ستارگان در آسمان ميدرخشيدند. من دربارهي عظمت آنها فكر ميكردم كه ناگهان ماه از آسمان در دامن من قرار گرفت. نوري از آن ساطع گشت كه چشمها را خيره ميكرد. در تعجب بودم كه سه ستاره نوراني ديگر را ديدم كه در دامن من قرار گرفتند.»[13]
پدر امّالبنين در اين هنگام به دختر خود بشارت داد كه رؤياي تو صادقه است و سعادت دنيا و آخرت به تو روي آورده و سپس ماجراي خواستگاري عقيل از دخترش براي اميرمؤمنانA را بيان كرد. از آنها نظرخواهي كرده و پس از شنيدن پاسخ مثبت، از جانب هر دو، عقيل را در جريان گذاشت. به اين ترتيب پيوند هميشگي بين امّالبنين و حضرت عليA برقرار گرديد.[14]
^^^
2. معرفت امّالبنين به مقام خاندان اهل بيت%
امّالبنين با ورود به زندگي امام عليA همواره اطاعت و احترام و تكريم نسبت به امام و فرزندان او را سرلوحهي زندگي خود قرار داده و آن حضرت را نه تنها همسر خود، كه او را وليّ زمان و امام خود ميدانست. و همچنين به حسنين(ع) به جهت عشق به امامت و ولايت، بسيار محبت نثار ميكرد.
اين بانوي فداكار، نيروي جواني خويش را صرف تربيت و نگهداري فرزندان زهرا$ مينمود و سعي بليغ داشت تا همچون مادري دلسوز، فرزندان و يادگاران باقي مانده از فاطمه زهرا$ را خدمت كند و اسباب رضايت خاطر آنان را فراهم كند. چنانكه در شب زفاف خود به فرزندان زهرا$ ميگويد:
«من نيامدهام تا جاي مادرتان را بگيرم. من اينجا خدمتكار شمايم و اگر شما اجازهي چنين كاري به من ندهيد، به خانهي خود بازميگردم.» امام حسنA و امام حسينA و حضرت زينب$ به او گفتند: «تو عزيز و بزرگواري و اينجا نيز خانهي توست.»[15]
در آن شب، حسنين(ع) هر دو بر اثر بيماري در بستر بيماري بودند كه امّالبنين از آنها پرستاري كرد و به خدمت آنها كمر بست.[16]
سيّد عبدالرزاق مقرّم در مقتل خود مينويسد:
«امّالبنين با نرمخويي در كنار آنها نشست و برايشان داستان گفت و تا صبح در كنار بسترشان بيدار ماند.»[17]
او در احترام و محبت به خاندان ولايت به جايگاهي رسيد كه نقل است روزي به همسرش عليA عرضه داشت: «از اين به بعد مرا فاطمه صدا مزن، زيرا وقتي مرا به اين نام صدا ميزني، فرزندان حضرت زهرا$ به ياد مادرشان ميافتند و مصائب حضرت زهرا$ به خاطرشان ميآيد و رنجيده خاطر ميشوند.» حضرت عليA تقاضاي او را پذيرفت و از آن روز به بعد، او را كه داراري فرزنداني شده بود، امّالبنين (مادر پسرها) ميخواند.[18]
به يقين امّالبنين از زنان با فضيلت و عارف به حق اهل بيت% بوده و محبتي خالصانه را نثار آنان ميكرد و هستي و جان خود را وقف دوستي با آنان كرده بود.
يكي ديگر از مظاهر تكريم و بزرگداشت امّالبنين نسبت به اهل بيت، گفتگوي او با بشير ميباشد. بشير پس از واقعهي كربلا به مدينه بازميگردد و پس از ملاقات با امّالبنين، خبر شهادت چهار فرزندش را به او ميدهد. امّالبنين در اين هنگام ميگويد:
«فرزندانم و هرچه زير آسمان كبود است، فداي اباعبدالله الحسينA، از حسين برايم بگو.»
در اين هنگام بشير خبر شهادت امام حسينA را به امّالبنين ميدهد، و او آهي كشيده ميگويد:
«آه كه رگهاي قلبم را پاره پاره كردي.»[19]
علاقهي او به امام حسينA دليل كمال معنويت اوست كه آنهمه ايثار در راه رهبر زمان خود را فراموش كرده و تنها از مولاي خود سخن به ميان ميآورد.[20]
امّالبنين براي شوهر گرانقدرش، چه در زمان حيات و چه پس از شهادت، همسري صميمي و فداكار بود و هرگز پس از شهادت امام عليA ازدواج نكرد.[21]
پس از شهادت حضرت عليA يكي از شخصيتهاي مشهور عرب، از امامه (همسر امام عليA) تقاضاي ازدواج نمود و امامه در اين مورد با امّالبنين مشورت كرد. امّالبنين در پاسخ گفت:
«سزاوار نيست كه پس از اميرمؤمنان عليA بدن ما با بدن مرد ديگري تماس بگيرد.»
اين سخن چنان تأثير عميقي در روحيهي امامه، ليلا و اسماء گذاشت كه از آن پس، هيچ يك از آنان به فكر ازدواج با ديگري نيفتادند.[22]
1-2) تربيت فرزندان صالح
امّالبنين در منزل امام عليA داراي چهار پسر به نامهاي: عباس، عبدالله، عثمان و جعفر شد[23]، كه سرور همهي آنان حضرت عباسA است كه در چهارم شعبان سال 26 هجري، در مدينه متولد شد.[24]
هريك از اين چهار جوان، در مرحلهي نخست از اوصاف والاي پدر گرامي خود تأثير پذيرفته و نيز در مكتب امّالبنين ادب و ايثار را فراگرفته بودند كه هريك از آنها به تنهايي نشانهي الگويي از رشادت، شرافت، جوانمردي و اخلاق بودند.
سرانجام همهي فرزندان امّالبنين، با نهايت عشق و علاقه در راه اعتلاي كلمهي حق و در ركاب امام زمان خود، هستي خود را تقديم نموده و شهيد شدند. چنانكه ذكر شد، در خاندان امّالبنين$ چند ويژگي مهم وجود داشت كه همهي اين ويژگيها در وجود پسران امّالبنين، مخصوصاً عباسA آشكار بود.
از آن ويژگيها، شجاعت و دلاوري بود كه در كربلا به زيباترين صورت خود را نشان داد و نيز ادب و متانت كه نسبت به امام و مولاي خود داشتند. همچنين هنر و ادبيات را كه امّالبنين از دايي خود به ارث برده بود، در وجود عباس نمايان بود و همچنين از همه واضحتر وفا و پايبندي به تعهدات بود كه همين امر باعث رسيدن به فيض عظماي شهادت، براي تمام پسران امّالبنين شد.
^^^
2-2) شهادت همهي پسران امّالبنين$ در كربلا
بانو امّالبنين چهار پسر از اميرمؤمنان عليA داشت كه همگي آنها در كربلا و در ياري امام حسينA به فيض شهادت نايل آمدند.[25]
فرزند اول امّالبنين، عباس بن عليA ميباشد و بقيه كوچكتر از او بودند و هيچ كدام فرزندي نداشتند.
ابوالفرج اصفهاني ميگويد:
«عباس برادران خود را در روز عاشورا در طريق شهادت برخود مقدم داشت و پيش از همهي برادرها، عبدالله بن علي، كه 25 ساله بود، به دست هاني بن ثبيت حضرمي شهيد شد و پس از او جعفر بن علي كه 19 ساله بود به دست همان فرد به شهادت رسيد و به روايتي از امام باقرA قاتل او خولي بن يزيد (لعنةاللهعليه) ميباشد. بعد از جعفر، عثمان بن علي كه 21 ساله بود، به ميدان رفت و قاتل او خولي بن يزيد (لعنةاللهعليه) ميباشد.»[26]
ابوالفضل، نخست برادران خود را به ميدان جنگ فرستاد تا كشته شدن آنها را ببيند و اجر درك مصيبت ايشان نصيبش شود.[27]
پس از اينكه همهي اصحاب امام حسينA به شهادت رسيدند و عباسA امام خود را تنها ديد، از ايشان اجازهي رفتن به ميدان گرفت، اما امام حسينA از حضرت ابوالفضلA خواست كه پيش از ميدان رفتن، براي كودكان مقداري آب بياورد. حضرت عباس به فرمودهي امام خود، مشك آب را برداشته، به طرف شريعهي فرات - كه چهارهزار نفر از لشكريان عمر سعد آن را محاصره كرده بودند - حركت كرد و با رشادتهاي بسيار خود را به شريعه رسانيد و بدون آنكه حتي جرعهاي از آب بنوشد، مشك را براي كودكان حرم پر از آب نموده و از بين لشكريان عمر سعد با شجاعت و صلابت، به طرف خيمه در حركت بود. لشكريان كه تاب مقابله مستقيم با او را نداشتند، از پشت نخلها به او حمله كرده و ابتدا دو دست او را قطع كردند و مشك را با تير سوراخ كردند و سرانجام با قساوت تمام او را به شهادت رساندند. زيد بن ورقاء و حكيم بن طفيل (لعنةاللهعليهما) كساني بودند كه دستان آن حضرت را قطع كردند.[28]
عباس بن عليA در هنگام شهادت 34 سال سن داشت و دو فرزند به نامهاي عبيدالله و فضل داشت و برخي نوشتهاند دو فرزند ديگر به نامهاي محمد و قاسم نيز داشته است كه در كربلا به شهادت رسيدهاند.[29]
^^^
3-2) معرفي عباس بن عليA
چنانكه ذكر شد، نخستين فرزند امّالبنين، حضرت عباس بن عليA است كه در سال 26 هجري متولد شد. اميرالمومنين عليA در آموزش و پرورش عباس دقت و حراست بسيار داشت. اسبسواري و شمشيرزني را به بهترين وجه و به طور كامل به او آموخت و او به قدري در اين كار چالاك و ورزيده شد كه قويترين جوانان، قدرت مقابله با او را نداشتند.[30]
واژهي «عباس» در لغت، به معناي ترشرو و خشن است، كه اين نام بيانگر صلابت و توانگري آن حضرت ميباشد. عباس، صفات كمال و شجاعت را از پدر و مادر خود به ارث برده بود.[31]
او چنان جمال دلآرا و طلعتي زيبا داشت كه او را ماه بنيهاشم لقب دادند و چندان قوي و بلندبالا بود كه چون بر پشت اسب قوي و فربه مينشست، پاي مباركش بر زمين كشيده ميشد.[32]
كنيهي او «ابوالفضل» و ملقّب به «سقا» ميباشد و صاحب پرچم امام حسينA در روز عاشورا بود.[33]
از القاب او «بابالحوائج»، «قمر بنيهاشم» و «طيّار» ميباشد.[34]
هنگامي كه به دنيا آمد، حضرت عليA وقتي دستان او را ديد گريست و چون علت را پرسيدند، فرمود: «اين دستها در راه فرزندم حسينA جدا خواهد شد.»[35]
همانطور كه ذكر شد، عباس ويژگيهاي خاصي داشت كه نتيجهي آموزشهاي حضرت عليA و تربيت امّالبنين بود. رعايت ادب و احترام در رفتار و كردار حضرت عباس متجلّي بود. در مقابل پدر، مطيع محض بود و اوامر او و بردرانش را بدون چون و چرا اجرا ميكرد. او احترام خاصي براي فرزندان حضرت زهرا$ قايل بود و هيچگاه آنها را به اسم صدا نميزد يا هيچگاه آنها را به عنوان برادر خطاب نميكرد، بلكه از كلماتي همچون «سيد» و «مولا» استفاده ميكرد.
در تاريخ نقل شده است كه تنها موردي كه حضرت اباالفضلA، امام حسينA را برادر خطاب كرد، در روز عاشورا و در لحظهي شهادت ميباشد، از اين رو در زيارتنامهي قمر بنيهاشم ميخوانيم: «سلام بر تو اي بنده صالح! كه مطيع خدا و رسول(ص و اميرمؤمنانA و حسنA و حسينA بودي.»[36]
عباس در علم و دانش زبانزد عام و خاص بود و در علوم آن روز مخصوصاً فقه تسلّط كافي داشت كه بسياري از فقها و دانشمندان از معلوماتش استفاده ميكنند، چنانكه در حديث آمده است: «همانا عباس بن علي، بس فراوان علم به او تغذيه شده است.»[37]
قمر بنيهاشم به چنان يقيني رسيده بود كه حوادث تلخ و ناگوار، براي او قابل پيشبيني بود و او از جهت بصيرت در دين به جايگاهي رسيده بود كه جاه و مقام برايش ارزشي نداشت، چنانكه در كربلا تنها هدفش پيوستن به برادر بزرگوارش بود و در اين راه هرگونه پيشامد تلخي را به جان خريد.[38]
فتوت و جوانمردي از ويژگيهاي قمر بنيهاشم ميباشد. او همواره به داد مظلومان ميرسيد و جوانمردي خود را در راه رفاه آنان بكار ميگرفت.[39]
صفات شجاعت، مردانگي، اخلاص، ادب، وفاداري و عزت نفس او، ديگر نيازي به توضيح و تفسير ندارد. اين صفات در كربلا به بهترين صورت تجلّي يافت.[40]
^^^
4-2) نگرش سياسي امّالبنين
از مهمترين ويژگيهاي امّالبنين، توجه به مسايل سياسي مربوط به آن زمان ميباشد. او از مرثيهخواني و نوحهسرايي، پس از واقعه عاشورا، استفاده ميكرد تا صداي مظلوميت امام حسينA و يارانش را به گوش آيندگان برساند. امّالبنين در مرثيهي جوانان از دست رفتهي خود اشعار جانسوزي دارد. او هر روز فرزند ابوالفضل را به دوش گرفته و به قبرستان بقيع ميرفت، و شور و غوغايي برپا ميكرد. مردم مدينه اطراف او گرد ميآمدند و با او همناله ميشدند.[41]
امّالبنين چنان از سوزدل ناله و نوحهسرايي ميكرد كه هر كسي كه از آنجا ميگذشت، گريان ميشد. حتي مروان حكم كه از دشمنان سرسخت اهل بيت پيامبر% بود، به حال امّالبنين ميگريست.[42]
3. مقام امّالبنين
محبت فراوان امّالبنين در حق فرزندان رسول خداJ، به جايي رسيد كه اهل بيت عصمت و طهارت% هميشه از او و فرزندانش با احترام ياد ميكردند.
1-3) عنايت حضرت زهرا$
اگر امّالبنين همواره از حسنين سراغ ميگرفت و ميگفت: همه پسرانم فداي حسين. حضرت زهرا نيز علاقه خاصي به حضرت عباس داشته و از او به عنوان پسرش ياد كرده است.
نقل شده است كه در روز قيامت پيامبرJ به عليA ميفرمايد: «به فاطمهي من بگو براي شفاعت و نجات امت من چه داري؟ فاطمه$ ميگويد: اي اميرمؤمنان! دو دست بريدهي پسرم عباس، براي ما، در مقام شفاعت كافي است.»[43]
يكي از مؤمنان كه هر روز حرم امام حسينA را زيارت ميكرد، ولي تنها هفتهاي يكبار حرم اباالفضل را زيارت ميكرد، در عالم خواب حضرت زهرا$ را ميبيند كه به او اعتنايي نميكند، وقتي علت را جويا ميشود، حضرت زهرا$ ميفرمايد: «تو پسرم حسينA را زيارت ميكني، ولي پسرم عباس را كم زيارت ميكني.»[44]
^^^
2-3) تجليل از مقام عباسA
تربيت امّالبنين، فرزندي را پرورش داد كه صفاتي ارزنده و والا داشت، كه اين صفات در فرمايشات ائمه% در مورد ابوالفضل، كاملاً مشهود است.
امام صادقA در زيارتنامهي عموي بزرگوارش عباس، صفات او را در سه بخش بيان ميكند. صفاتي همچون: بصيرت نافذ، ايمان بسيار، خيرخواه امام خود و ... در اين زيارتنامه بيان شده است.[45]
اهل بيت عصمت و طهارت% در احترام و بزرگداشت او كوشيدند و از قدرداني نسبت به او چيزي فروگذار نكردند. رفتن نوادهي رسول گرامي اسلامJ يعني زينب كبري$ نزد امّالبنين و تسليت گفتن شهادت فرزند برومندش به وي، نشان دهندهي منزلت والاي امّالبنين نزد اهل بيت% است.[46]
امام زين العابدينA نيز براي دلداري و تسليت شهادت فرزندان امّالبنين به نزد او رفت و با بيان اين جملات، او را تسكين داد:
«خدا رحمت كند عباس را، به درستي كه براي برادرش فداكاري كرد تا دو دستش قطع شد، پس خداوند به جاي دو دست، دو بال به او داد تا در بهشت به همراه فرشتگان پرواز كند، چنانكه به جعفر بن ابيطالب بال داده شد.»[47]
امام صادقA در جاي ديگري ميفرمايد:
«عموي ما عباس، داراي بصيرت كامل بود و از دورانديشي به نحو كافي برخوردار بود و در راه حق با برادر خود مبارزه و جهاد نمود، به اين ترتيب آزمايش خوبي داد، تا به درجهي شهادت نايل آمد.»[48]
روزي امام سجادA به عبيدالله، فرزند حضرت ابوالفضل فرمود:
«خداوند عمويم عباس بن علي را رحمت كند، به تحقيق كه ايثار و جانبازي كرد و جنگ نماياني نمود و خود را فداي برادرش ساخت، تا اينكه دستانش قطع شد، خداوند در برابر اين فداكاري، بسان عمويش جعفر طيار، دو بال به او عنايت كرد تا به ياري آنها همراه ملائكه در بهشت پرواز كند.»[49]
امام زمانA در زيارت ناحيه، خطاب به حضرت ابوالفضل ميفرمايد:
«سلام بر ابالفضل عباس؛ پور اميرمؤمنان، كسي كه جان خود را نثار برادرش كرده و دنيا را وسيلهي آخرت خود قرار داد. فداي برادرش شد، نگهبان بود و سعي بسيار كرد، تا آب را به لب تشنگان برساند، دو دستش در راه جهاد في سبيل الله قطع شد.»[50]
آري، عباس بن عليA در دامان زني پرورش يافت، كه زندگي او مالامال از عشق به ولايت و امامت بود، و سبب شد كه او و برادرانش تا آخرين لحظهي زندگي دست از ولايت نكشند و در اين راه به مقام عظماي شهادت نائل آيند، و سعادت دنيا و آخرت را نصيب خود گردانند.
^^^
3-3) مقام معنوي امّالبنين
اين بانوي بزرگ جايگاهي ويژه نزد مسلمانان دارد و بسياري معتقدند او را نزد خداوند منزلتي والاست و اگر دردمندي او را واسطهي بين خود و خداي خود قرار دهد، غم و اندوهش برطرف خواهد شد. از اين رو به هنگام سختي و درماندگي اين مادر فداكار و فرزندش را شفيع خود قرار ميدهند.[51]
يكي از علماي رباني، در عالم مكاشفه، حضرت قمر بنيهاشم را ميبيند و به ايشان ميگويد: آقاي من! حاجتي دارم، بفرماييد به چه كسي توسل بجويم تا حاجتم برآورده شود؟ قمر بنيهاشم ميفرمايد: «به مادرم امّالبنين توسل بجوييد.»[52]
كيفيت توسل به مقام امّالبنين را اينگونه ذكر كردهاند:
هديه نمودن صلوات، قرائت فاتحه، كمك به زوار امام حسينA به نيابت از امّالبنين، ختم قرآن، زيارت عاشورا و هديه دادن به جناب امّالبنين، سبب رفع حوائج و مشكلات ميگردد.[53]
از كرامات ايشان، شفاي بيماران، رهايي از زندان و گشايش كارها ميباشد. خداوند با اجابت دعاي توسليافتگان به حضرت امّالبنين، در واقع مقام و منزلت او را نزد خود آشكار مينمايد، تا چراغ راه پويندگان فداكاري و ايثار باشد.
^^^
4-3) عروج ملكوتي
زندگي پر از مهر، وفا و مبارزهي جناب امّالبنين، رو به پايان بود. او به عنوان همسر شهيد، مادر فرزنداني بود كه با تربيت خود آنان را فدايي ولايت و امامت كرد و پس از شهادت آنان، رسالت سياسي - اجتماعي پيامرساني كربلا را برعهده داشت و به بهترين وجه ممكن آن را به انجام رساند و سرانجام در روز جمعه، 18 جماديالثاني ديده از جهان فروبست.[54]
مرحوم بيرجندي در پاورقي كتاب «وقايع الشهور و الايام» مينويسد:
«در روز 13 جماديالثاني سال 64 هجري، امّالبنين وفات يافت.»[55]
در حال حاضر مزار شريف ايشان، در گوشهي سمت چپ قبرستان بقيع قرار دارد.[56]
امّالبنين يكي از موحدان راستين است كه در خانهي عصمت و طهارت%، به درجات بالايي از ايمان و معرفت رسيد و در نزد خداوند نيز شأن و منزلت خاصي پيدا كرد، از اين رو زيارت قبر او از مستحبات مسلّم است.
محل دفن ام البنين، در بقيع العمات
^^^
نتيجه
انتخاب همسر در زندگي، امري مهم است كه سعادت و نيكبختي انسان را به همراه دارد. مهمترين درسي كه از ازدواج حضرت عليA با امّالبنين ميگيريم، داشتن معيارهاي منطقي و معنوي براي ازدواج است. معيارهايي همچون: نجابت، اصالت خانوادگي، وفاداري و پايبندي به اصول و اعتقادات ديني و ... تا سلامت خانوادگي و سعادت ابدي را تأمين كند.
اگر جوانان امروز معيارهاي مادي را جايگزين معيارهاي معنوي كنند، با از بين رفتن يكي از اين ماديات پايههاي زندگي سست ميشود و احتمال از بين رفتن بناي زندگي وجود دارد، از اين رو ملاكهاي مادي به زندگي روح و معنويت نميبخشند.
چنانكه رسول خداJ ميفرمايد:
«كسي كه با زني به خاطر مال او ازدواج كند، خداوند او را به حال خود واميگذارد. و كسي كه به خاطر زيبايي زني با او ازدواج كند، در او مسايل ناخوشايندي ميبيند. و آنكه به خاطر دين زن، با او ازدواج كند، خداوند مال و زيبايي را هم براي او قرار ميدهد.»[57]
اگر ازدواج بر اساس منطق و معنويات پايهريزي شود، سبب ميشود كه فرزنداني هم كه در اين خانواده تربيت مييابند، سعادتمند شوند، چون همسران برجسته، مادران شايستهاي براي رشد و تعالي فرزندان خود هستند. صفات مادران، تأثير بسزايي در رفتار فرزندان دارد و همين امر سبب سعادت و نجات خانواده، چه در دنيا و چه در آخرت، ميباشد.
^^^
پينوشتها